وقتی دو نفر عاشقاند، اما بلد نیستند چگونه زندگی کنند
عشق، آن لحظهی نادر و طلاییست که دو نگاه در ازدحام آدمها به هم قفل میشود و در سکوتی شاعرانه، جهان به احترام پیوندی تازه مکث میکند. آن چیزی که با یک لبخند شروع میشود، با تپش قلب ادامه پیدا میکند و با رویاهای مشترک، به آیندهای خیالانگیز گره میخورد. اما عشق فقط آغاز است، نه پایان. عشقی که در اوج میدرخشد، میتواند در سراشیبی بیتجربگی خاموش شود، اگر بلد نباشیم چگونه آن را زنده نگه داریم. خیلی از آدمها عاشق میشوند، اما عشق را با مدیریت رابطه، شناخت، مهارت ارتباطی و هماهنگی شخصیتی اشتباه میگیرند. آنها عشق را بهمثابه عصای معجزهگر میدانند که قرار است همهچیز را حل کند، اما واقعیت این است که عشق بهتنهایی، بدون سواد عاطفی و مهارتهای زندگی، مثل ماشینی زیبا بدون سوخت است: ایستاده، هرچند خیرهکننده.